استاد یا استاد
 
دانشجویان پزشکی لرستان (خرم آباد)مهر89
 
 

استاد یا استاد

قبل از اینکه برم مدرسه در مورد مدرسه خیلی چیزا میشنیدم.یکی میگف خیلی مدرسه خوبه و اون یکی رو هر وقتی که از مدرسه میومد گریون میدیدم!تا قبل از اینکه برم مدرسه نفهمیدم مدرسه چجور جاییه.بالاخره این عدد هفت برای سن من هم اعمال قدرت کرد و به هر ناچاری ای که بود من هفت ساله شدم.دیگه میخواستم و نمیخواستم باید میرفتم مدرسه.از اون دسته نبودم که از مدرسه بدم بیاد،البته تا قبل از اینکه برم مدرسه!روز قبل از مدرسه با چهره ی خوشحال راه افتادم که برم مدرسه که "علم"یاد بگیرم و به "مملکت خویش"خدمت کنم و آدم خوبی بشم و بقیه رو هم خوب کنم!همچینی که روز اول مدرسه تموم شد از این رو به اون رو شده بود،هم تفکرم و هم چهرم!روز دوم انگار که داشتن از خونه مینداختنم بیرون،دیگه قصد کرده بودم که برم دنبال شغل محبوب نون خشکی !۲-۳ سالی که گذشت و به اوضاع مزخرف مدرسه عادت کردم فهمیدم که فقط من نیستم.بعدا تر که بزرگتر شدم و عقلم اینقدر رسیده بود که حرفای قلمبه سلمبه بشنوم،دیدم همه میگن این معلمای مدرسه خوب نبودن و بچه های بدبخت بیچاره رو از مدرسه فراری کردن!

 

این وضع توی همه ی دوران مدرسه ادامه داشت،گاهی شدید تر و گاهی هم ضعیف تر،بالاخره به سال سوم دبیرستان هم تموم شد.به نظر میومد دوران اسارت سر اومده باشه.از بقیه میشنیدم که میگفتن این از حالا به بعد دوران آزادیه!اون یکیو میدیدم هر روز اول صبح که از خواب پا میشد یه فریاد آزادی سر میداد و میومد مدرسه!دیگه دبیرها هم مثل قبلا بی رحم و مروت نبودن.اما همچنان با بی رغبتی اکثریت دبیرها برای درس دادن مواجه بودم.رسمی،خشک و ... .شاید فکر میکردم دانشگاه خوب باشه.بقیه میگفتن جای با حالیه.بقیه رو میدیدم همین که اسم دانشگاه میومد وسط غرق در تخیلات میشدن،به به چه استادای خوبی!چقدر هم که ما داریم علم یاد میگیریم.داریم میشیم یه کسی برا خودمون.میشستن انتخاب میکردن که حالا مهندس بشیم یا دکتر؟ اما همین که از غول بی شاخ و دم کنکور رد شدم دیدم  دیگه نه کسی میگه دانشگا خوبه نه کسی میگه ما کاره ای هستیم.بدتر از قبل نبود ولی بهتر هم نبود.در جرگه ی انسانها هم به حساب نمیومدیم!هر کی از راه میرسید و هر کی رو که هر جا میدیدیم از ما مهم تر بود و بالاتر و قلدرتر و گردن کلف تر و با نفوذتر و ما از هر کسی که قابل تصور بود بدبختر و تو سری خر تر و .... !

دیگه به این وضع عادت کردیم!هر کی به همون اندازه که بد بخت بود عادت کرد.شاید یه بچه ی صنعتی شریفی به چیزایی که ما عادت داریم عادت نداشته باشه ولی مطمئنا ما هم به یه بدبختی هایی که اون داره دچار نیستیم و عادت نکردیم!اما هر چی باشه میدونم که ما هم آدمای ناچیزی هستیم!استاد که بالا سر آدم نیست!میاد تو کلاس که فقط بابتش پول بگیره.کسی که مشاوره نمیده،یه مشتی اونجا نشستن و میگن که شما هر کار خواستی بکنی ما پشتتیم،راهنماییت میکنیم،اما والا فکر نمیکنم کسی چیزی دیده باشه تاحالا.خلاصه نه از استاد و نه از امکانات و نه از هیچی دیگه تو دانشگاه هم چیزی نصیبمون نشد.شاید اشکال از ما باشه که دانشجو نما (بزنید...بزنید...بزنید گردن این پدر----) هستیم!شاید هم استادا استاد نیستن.شاید استاد استادامون خوب نبودن،شاید سیستم آموزشی بده،شایدم سیستم اقتصادی،یا مثلا اجتماعی،فرهنگی،هنری،ورزشی،اقتصادی،سیاسی و ... .اصلا شایدم تقصیر این آمریکا و انگلیس باشه،از همون روز اولی که رفتم مدرسه و حتی اون موقعی که از معلم کلاس اول ابتداییم کتک میخوردم این آمریکا و انگلیس بودن که چوب لای چرخ ماها میکردن!آره دیگه تقصییر اوناست.خوب پس مقصر هم پیدا شد!بریم پدرشونو در بیاریم.

فردا تعطیل عمومی....فردا همگی کف خیابونا.......همه بگن....شعار ملت ما/مرگ بر آمریکا(و البته انگلیس به همچنین)

اما تو این بین میشنیدم که یه سری هستن که اینجوری نیستن.باحالن.همین الان هم میشنوم!ما دانشگاهیمو و اونا هم دانشگاه.تازه قبلا هم همینجوری بوده!آدمای با حال بودن تو مملکت ولی خوب یا بی حال شدن،یا حالشون گرفته شده ،یا حالی به حولی شدن،یا ضد حال خوردن یا اینکه کلا برای همیشه از حال رفتن و ترجیح دادن برن زیر خاک!

میخونی و میبنی تو هم حالت گرفته میشه!دیگه زیاد نمیگم.فقط ببینید:اند(End)صمیمیت و این حرفا...

 

 

همه میشناسیدش.....شفیعی کدکنی تو کلاس درسش

حالا شما بگید این استاده یا اونایی که ما تا حالا تجربه کردیم؟



نظرات شما عزیزان:

فراشی
ساعت21:46---8 تير 1391
توی این کلاس بااین همه جمعیت فقط3نفر!شایدم فقط برای چندلحظه حواسشون پرت شده.واقعاباکلاسای ما که بین30نفر3نفرهم حوصله کلاسوندارن قابل مقایسه است؟ به این میگن استاد.

omrani
ساعت23:37---20 خرداد 1391
سلام ممنون از نظرات blue bird و داودو درویش و...
این عکس مال دانشگاه شریفه
شفیعی کدکنی هم که استادی با بیانی که تونسته
ذوق ادبی اینا رو برانگیزه.آدرس عکس هم زیرش نوشته شده توضیحات اضافی رو خودتون دنبال کنید.


درویش
ساعت19:47---18 خرداد 1391
با دیدن این تصویر اولین سوالی که به ذهنم اومد این بود,چرا این دانشجوها رو زمین نشستن؟!!
این استاد یا بهتر بگم این شخص اینقدر خوبه که باعث شده تعداد زیادی دانشجو پای صحبتاش بیانو حاضر بشن بشینن رو زمین تا صحبتاشو از دست ندن,یا که کلاس کوچیکه و ظرفیتشونو نداره مثلا به خاطر افتاده ها و خیلی چیزای دیگه...
به نظرم یه عکس کافی نیست کاش این شخص توضیحات بیشتری داشت...


.
ساعت22:05---12 خرداد 1391
kamlan ba mr omrani movafeghm,to in post chizay mohemi gofte shod.afarin

davood
ساعت2:20---12 خرداد 1391
بعله دیگه...
یه همچین کلاسیم نتیجش این میشه:
پسره که در سطح قدامی تحتانی طرفی راست تصویر نشسته ،با گوشی بازی میکنه،اون کناریشم در حال یادگاری نوشتن رو میز استاده و از همه عجیب تر اون دخترس که جلوی شوفاژ نشسته،که با ریش تراش ،در حال اصلاح ریش میباشد.


...
ساعت23:18---11 خرداد 1391
چرا ماهمیشه یه طرف قضیه رو می بینیم بعضی وقت ها هم خوبه یه تلنگری هم به خودمون بزنیم دانشجو هم دانشجوهای قدیم

خودم
ساعت20:08---11 خرداد 1391
سلام bloue bird
از اینکه بعد از یکسال سری به ما زدی ممنون.من جوابتو با شعری از فریدون مشیری میدم:
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست
من اینجا روزی آخر با دست تهی از دل این خاک گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح میخوانم
ومیدانم تو روزی باز خواهی گشت.
(پستی که من زدم مربوط به آقای رهامی دانشجوی مهندسی شیمی...)


B.B
ساعت18:28---11 خرداد 1391
کاملا درسته !
مرسسسیییییییییی!دمت گرم! عالی بود!
خیلی حرفا هست که بگم ولی .......!
فک کنم خوندن این شعر از استاد شفعی کدکنی خالی ازلطف نیست!

پیغام
هان ای بهار خسته که از راه های دور
موج صدا ی پای تو می ایدم به گوش
وز پشت بیشه های بلورین صبحدم
رو کرده ای به دامن این شهر بی خروش
برگرد ای مسافر گمکرده راه خویش
از نیمه راه خسته و لب تشنه بازگرد
اینجا میا ... میا ... تو هم افسرده می شوی
در پنجه ی ستمگر این شامگاه سرد
برگرد ای بهار !‌ که در باغ های شهر
جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست
جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپای
بر شاخه های خشک درختان جوانه نیست
برگرد و راه خویش بگردان ازین دیار
بگریز از سیاهی این شام جاودان
رو سوی دشتهای دگر نه که در رهت
گسترده انمد بستر مواج پرنیان
این شهر سرد یخ زده در بستر سکوت
جای تو ای مسافر آزرده پای ! نیست
بند است و وحشت است و درین دشت بی کران
جز سایه ی خموش غمی دیر پای نیست
دژخیم مرگزای زمستان جاودان
بر بوستان خاطره ها سایه گستر است
گل های آرزو همه افسرده و کبود
شاخ امید ها همه بی برگ و بی بر است
برگرد از این دیار که هنگام بازگشت
وقتی به سرزمین دگر رو نهی خموش
غیر از سرشک درد نبینی به ارمغان
در کوله بار ابر که افکنده ای به دوش
آنجا برو که لرزش هر شاخه گاه رقص
از خنده سپیده دمان گفت و گو کند
آنجا برو که جنبش موج نسیم و آب
جان را پر از شمیم گل آرزو کند
آنجا که دسته های پرستو سحرگهان
آهنگهای شادی خود ساز می کنند
پروانگان مست پر افشان به بامداد
آزاد در پناه تو پرواز می کنند
آنجا برو که از هر شاخسار سبز
مست سرود و نغمه ی شبگیر می شوی
برگرد ای مسافر از این راه پر خطر
اینجا میا که بسته به زنجیر می شوی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 11:44 :: توسط : رسول عمرانی

درباره وبلاگ
به وبلاگ دانشجویان پزشکی لرستان (خرم آباد)مهر89 خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشجویان پزشکی لرستان (خرم آباد)مهر89 و آدرس lmsm89.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 60307
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 199
تعداد آنلاین : 1